▪️در گذشته، فرهنگ کار فیزیکی به فرهنگ مبتنی بر یادگیری چیره بود و مدیر در نقش یک همهچیزدان، به تک تک افراد یاد میداد که چگونه کار کنند اما امروزه به دلیل تخصصی شدن هر چه بیستر کارها، مدیر بیشتر درگیر تصمیمهای کلان و ایجاد هماهنگی بین افراد است و لاجرم بایستی برای تصمیمهای تخصصی به نیروهای دیگر اتکا کند در غیر اینصورت با مشکل روبه روخواهد شد.
▪️برخی مدیران ایرانی هنوز به این تغییرات آگاه نیستند و تلاش میکنند که خودشان در سازوکاری رئیسمآبانه، سوپراستار تیم و همهچیزدان باشند در حالیکه هر چقدر هم یک مدیر توانمند باشد در نهایت به اندازهی یک کارشناس در یک زمینه متخصص نخواهد بود، بنابراین مدیران بایستی آگاهانه به سمت فضاگشایی بروند تا تک تک افراد تیم بتوانند بهترین ورژن خود را خلق کنند و از دریچه تخصص خود به قضایا بنگرند و پیشنهادات عملی ارائه دهند.
▪️آفت احساس همهچیزدان بودن این است که یک مدیر به دلیل اینکه فکر میکند به همهی موضوعات اشراف دارد وارد رقابت با افراد تیم خود میشود تا نظرش را به کرسی بنشاند اما نباید فراموش کند که چنین روندی به زودی تصویری کدر از او در آینهی سازمان خواهد ساخت و از کرسی مدیریت پایینش خواهد آورد چرا که:
▫️اعتماد تیم به او کاهش مییابد.
▫️افراد انگیزهی برای تلاش بیشتر ندارند.
▫️افراد تیم منفعل خواهند شد.
▫️نارضایتی افزایش مییابد.
▫️به دلیل عدم همدلی و دلسوزی، کارها به مشکل میخورند.
▫️پرفورمنس تیم دچار ضعف گسترده میشود.
✔️یادمان نرود که افزایش دانش مدیران باید منتج به آگاهی بیشتر آنها از نقش کلان خود شود نه باعث غرور و توهم همهچیزدانی برای تحمیل نظراتشان به تیم، به قول سعدی:
هر که را علم و دانش بیفزود
علم او بار حرصش برافزود
