در دایرکت اینستاگرام و لینکداین سوالهای متنوعی در زمینههای مارکتینگ، تبلیغات، مدیریت، توسعه فردی، منابع انسانی، رفتار سازمانی، کسب و کار و… از من پرسیده میشود که لطف دوستان را میرساند و من واقعا به خودم خواهم بالید اگر حتی در حد یک کلمه بتوانم کمک کننده باشم. یکی از سوالهای پرتکرار، این است که ما چطور استعداد خودمان را کشف کنیم و نمیدانیم در چه زمینهای مسیر شغلی خود را به پیش ببریم یا اینکه در شغلی هستیم که آن را دوست نداریم و البته حتی نمی دانیم چه شغلی را دوست داریم!
هر وقت صحبت از کشف استعداد میشود من یاد یک جمله از آبراهام مازلو میفتم که سالهاست در ذهنم حک شده است، مازلو میگوید:”ای کاش در شناسایی استعدادها می پذیرفتیم که یک سوپ درجه یک، ارزشمندتر از یک نقاشی هنری درجه دو است.”
در بسیاری از مواقع، سائقه و انگیزش درونی ما نیست که ما را به سمت مسیر شغلی هل میدهد بلکه تحمیل خانواده و همچنین انچه جامعه آن را ارزشمندتر میداند است بطور مثال در فرهنگ ما بسیاری در کودکی میخواهند پزشک یا مهندس یا وکیل شوند و قاعدتا کمتر پدرومادری توانایی شنیدن اینکه “من میخواهم مکانیک شوم” یا “من میخواهم نقاش شوم” را در خود دارند.
در دنیای مدرن، انسانها میتوانند شغل خود را در جهت کشف علایق و استعدادهایشان مدام تغییر دهند و این رویکرد نه تنها ناپسند نیست بلکه تحت عنوان “چند پتانسیلی” یک ارزش افزوده محسوب میشود چرا که کسی که در شغلهای مختلف فعالیت داشته است از لحاظ تجربه غنیتر است و میتواند از سولوشنهای متفاوت برای حل مسائل، استفاده کند. من به شخصه نمیدانم چطور میتوانیم شغل مورد علاقه خود را بیابیم اما میدانم که پیدا کردن شغل مورد علاقه، یک انتخاب نیست بلکه یک پروسه است که در طول زمان مشخص خواهد شد. همانطور که میدانید دنیا از این دست آدمها کم ندارد که در سن بالا وارد یک حوزه شده اند و درخشیدهاند. یادمان باشد تا آخرین نفسی که میکشیم فرصت زندگی کردن داریم.
به همه دوستان توصیه می کنم: در جریان زندگی خود را رها بگذارید، از اشتباه نترسید و تصویر کمالگرایانه از آینده را دور بریزید، زندگی یعنی تجربه و تجربه حاصل شکستهاست.
